37 هفتگیییییییییییییییییییییی
پسر عزیزم؛امروز پنجشنبه 6تیر ماه 1392 هست و امروز وارد 37 هفتگی شدی.
خدای مهربان رو بارها و بارها سپاسگذارم که با وجود تمام سختی ها و مشکلاتی که در این مدت داشتم ؛تا به امروز یار و پناهم بوده و توانستم این مسیر پر مشقت را سپری کنم.
عزیزکم من و بابایی تقریبا تمام کارها مون رو انجام دادیم و هر روز برای درآغوش گرفتنت روزشماری میکنیم.هفته پیش پنجشنبه همزمان با تولد حضرت علی اکبر به مناسبت جشن سیسمونیه پسر عزیزم 27 نفر مهمون داشتم و خدا قسمت کرد به صورت کاملا اتفاقی برای این مناسبت مولودی برپا کردیم.پسرم مولودی بسیار زیبا و خوبی بود و برای همه مهمونها یه سورپرایز جالب بود البته یه پیش تولد هم برای شما گرفتن که من تمام مدت نتونستم اشکهامو کنترل کنم و بی اختیار در حضور همه اشک میریختم.زمانی که خانم مداح میخوند پسرم اومدنت مبارک؛تولدت مبارک ... بی اختیار یاد تنهایی هایی که تو این مدت کشیدم افتادم یاد تمام اون لحضات سختی که مورد آزمایش خدا قرار گرفتم یاد اون روزهایی که صبح تا شب مجبور به استراحت اجباری تو خونه بودم و.... اما در کل مهمونی فوق العاده خوب و با نظم و ترتیبی بود که از این بابت بسیار خوشحالم...
یکشنبه هم وقت دکتر داشتم که خانوم دکتر برام تاریخ زایمان را 24تیر1392 تعیین کردند و حالا منو و بابایی بی صبرانه منتظر اون روز هستیم
دیگه چیزی نمونده تا بیایییییییییییییی