برای امیر علی عزیزم
مامانی ،عزیز دلم پسر قشنگم ؛امروز دلم خیلی گرفته .نمیدونم چرا !باز اضطراب تمام وجودمو گرفته بازم نگرانم .نگرانه تنها دردونه ام ،نگران تو که روزی صدها بار میگم الهی برات بمیرم که الان تو این وضعیتی.میدونم این شرایطی که دارم اصلا طبیعی نیست و این لک بینی ها هر روزمنو مضطرب تر میکنه .هر لحظه که بابایی سرشو میزاره روی دلمو با تو حرف میزنه ،توی اون لحظه شیرینترین لحظات عمرمو تجربه میکنم اما بلافاصله بعدش تمام وجودمو غم میگیره و باز برات نگرانم .از طرفی خودم به تنهایی دارم این بار غمو حمل میکنم و نمیخوام بابایی متوجه ناراحتیم بشه از طرفی هم دیگه نمیتونم جلوش وانمودکنم که خوشحالم .پسر قشنگم امروز موقع اذان صبح خدا رو به تمام بندگان صالحش قسم دادم تا تو رو برام سالم و سلامت حفظ کنه ،سر نماز بی اختیار اشکهام جاری شده بود و بازم الان دوباره دلم گرفته بازم الان اشکهام بهم مجال نمیدن.امروز روز ولنتاین هست و خیلی دوست داشتم میرفتم برای بابایی یه کادوی خوشگل میخریدم اما بخاطر استراحتم نمیتونم برم بیرون .خدایاااااااااااااااااااااااااااااااا خدایاااااااااااااااااااااااااااا کمکم کن .