نفس مامان

تعیین جنسیت

1391/11/16 19:57
نویسنده : لیلا
599 بازدید
اشتراک گذاری

یکشنبه 15 دی،سومین باری بود که برای ویزیت پیش خانوم دکتر مرصوصی میرفتم.با توجه به اتفاقاتی که تو این مدت برام پیش اومده بود،از چند روز قبل بسیار مظطرب بودم و برای اینکه ذهن بابایی رو درگیر نکنم این حس ترس و تو خودم پنهان میکردم تا بابایی ناراحت نشه.خلاصه بعد از کلی انتظار یکشنبه 15 دی فرا رسیده بود و من به همراه بابا و مامان به مطب دکتر رفتم .وقت من ساعت 5:30 بود اما چون مطب خیلی شلوغ بود میبایست منتظر میموندم.بلاخره انتظار  به سر رسید و نوبتم شد،داخل اتاق رفتم و خانم رضایی فشارمو اندازه گرفت(12 روی 6 بود)وزنم هم به 64 رسیده بود.بعد از تکمیل پرونده داخل اتاق سونو شدم و روی تخت دراز کشیدم.همیشه عاشق این لحظه هستم ، بی تاب دیدن تو عزیزترینم.اونقدر این لحظه ها برام شیرینه که توصیفش اصلا برام میسر نیست.اما این سری فرق میکرد از شب قبل فکرم کاملا مشغول بود و یه دلشوره مادرانه تمام وجودمو گرفته بود .خیلی نگران سلامتیت بودم و فکرهایی از ذهنم خطور میکرد که دیوونه کننده بود.خلاصه با کلی نگرانی روی تخت خوابیدم  و آماده سونو شدم .تمام انرژیمو توی چشمام گذاشته بودم و خیره به صفحه مانیتور شده بودم تا خانوم دکتر دستگاه سونو رو روی شکمم گذاشت ،قلب کوچولوتو دیدم که میتپید .الهی فدای تو بشم جوری روتو به ما کرده بودی که انگار فقط اون لحظه فقط برای اطمینان خاطر من آروم گرفته بودی .خانوم دکتر گفت میبینی قلبش داره برات میزنه.خدایا شکرت .انگار دنیا رو بهم داده بودن .از دکتر از سلامتیت پرسیدم و تا حدودی آروم گرفتم (حتی همین الان که دارم برات مینویسم اشکهام فرصت دیدن بهم نمیدن)خدایااا شکرت ،بلافاصله بعد از اینکه قلب کوچولوتو نشونمون دادی چرخی زدی و بعد انگار آروم دراز کشیدی.همون لحظه از خانوم دکتر پرسیدم:خانوم دکتر جنسیتش معلوم نیست؟و خانوم دکتر با آرامش جواب دادن: اینی که من دیدم پسره.

واااااااااااااااااای خیلی خوشحال شدم،اصلا نمیدونستم از خوشحالی چیکار کنم.همیشه از قبل تو ذهنم بود که یه پسر ناز برای بابایی بیارم تا ترو با خودش همه جا ببره.اون موقع هایی که اوایل ازدواجمون بود و برام تعریف میکرد موقع فوتبال علیرضا رو با خودش میبرده این حس را داشتم که دوست داره یه روزی هم برای پسر خودش این کارو بکنه، از این بابت خیلی خوشحال بودم که برای عشقم یه پسر میارم که میتونه حسابی باهاش حال کنه و به آرزوهاش برسه.خدایا شکرت ،بابت همه چی ،بخاطر سلامت نازدونه ام ، بخاطر اینکه یه بار دیگه تپیدن قلب معصومشو دیدم 

خلاصه از روی تخت بلند شدم و بعد از چند تا سوال دیگه از اتاق سونو بیرون ااومدم.هنوزم شک داشتم از دستیار خانوم دکتر پرسیدم:جنسیت جنین کی معلوم میشه؟ با تعجب بهم گفت:16،17 هفتگی.بعد بلافاصله بهم گفت:خانوم دکتر که جنسیت بچه رو بهت گفت پسره!!!!  همون موقع خانوم دکتر اومدن کنار میز و برای بار آخر و اطمینان بیشتر گفتم پس خانوم دکتر به پدرش بگم از دختر قطع امید کنه؟ دکتر با لبخند همیشگی جواب دادن:بگو قطع امید کنه

 

خوشحال از اتاق اومدم بیرون و بدون مکث به مامان گفتم بچه سالمه و پسره.وای خدایا مامان هم خیلی خوشحال شد ؛با هم اومدیم پایین و بابایی توی ماشین منتظر ما نشسته بود .مظطرب و نگران تا از وضعیت جینگیل با خبر بشه.با نگرانی پرسید چی شد؟؟؟؟؟؟؟؟ اما منو مامان میخندیدیم.بهش گفتم بدو برو برای بچم آدیداسهایی رو که قول دادی رو بخر ...

خلاصه یکشنبه 15 دی یکی از بهترین شبهایی بود که تو این دوران داشتیم ؛خبر سلامتیه امیر علی مامان ،پسر قشنگم یکی از بهترین خبرهای این دوران برامون بود  

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

نیلوفر
17 بهمن 91 0:33
لیلااااااااااااااااااااااااجون عزیزممممممممم تبریک میگمممممممممممممممممم مبارکت باشه عزیزممممممممممممم انشااله به سلامتی به دنیا بیاد و همیشه سلامت باشه.
هیجان
18 بهمن 91 16:20
عزیزممممممممممممممممممم
خدا رو شکرررررررررررررر که نی نی سالم بود و خیالت راحت شد
امیرعلی ای جونمممممممممممممممم مبارکککککککک قند عسلت مبارکککککککککککک دوسش دارم خیلی و ارزو میکنم این نی نیها تا همیشه سالم باشننننن منم خیلی بی تابی میکنم تا نوبت سونوی بعدی برسه و برم ببینمش دلم خیلی تنگ میشه براشششششششش


niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نفس مامان می باشد