نفس مامان

پر استرس ترین روزها

1391/10/27 15:48
نویسنده : لیلا
73 بازدید
اشتراک گذاری

روزها همچنان میگذشت و حال و هوای من و عشقم با اومدن نی نی کلا عوض شده بود همه فکر و ذهن من وبابایی کوچولوی تازه وارد شده بود .این روزهای قشنگ همین طوری سپری میشد تا روز دوشنبه 13آذر ماه ؛صبح بود ؛وااااااااااااااااااااای با بزرگترین شوک توی زندگیم مواجه شدم .رفتم دستشویی و دیدم لک بینی دارم،ترس تمام وجودمو گرفت یک لحظه احساس کردم  زندگیم تموم شد .نه !!!!!!!!  خدای من یعنی بچه ام .....  خودم حس میکردم رنگم پریده .اومدم بیرون و همسری بادیدن رنگ و روی من همه چیز و فهمید.بغلش کردم و تو بغلش فقط گریه میکردم .تا اینکه تصمیم گرفتم زنگ بزنم بیمارستان و از دکتر سوال کنم.خلاصه به هر جایی که میتونستم زنگ زدم بیمارستان مادران ،بلوک زایمان بیمارستان بهمن،دکتر باوریان و... تا همگی یه نسخه رو برام تجویز کردن و گفتن مشکلی نیست فقط استراحت کن.تا پنجشنبه فقط تو خونه خوابیدم و فقط برای وضو و نماز مینشستم.در این روزها علاوه براین مسئله من و همسری استرس شنیدن صدای قلب نی نی رو هم داشتیم .با همدیگه قرار گذاشته بودیم تا نوبت بعدی دکتر که برای سونوی اول و شنیدن صدای قلب میرم درباره هدیه خداوند به هیچ کس هیچ چیزی نگیم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نفس مامان می باشد