نفس مامان

روز مادر

امیر علی عزیزم ،پسر قشنگم؛امروز سالروز تولد یگانه بانوی دو عالم حضرت فاطمه ؛روز زن و روز مادر هست.امسال به میمنت حضور تو در زندگی ام برای نخستین بار طعم  شیرین مادر شدن را چشیدم و چه لذت بخش است حامل فرشته ای از فرشته های پاک و معصوم خداوند بودن.فرشته ای که با آمدنش زندگی رنگ دیگری پیدا کرد.پسر عزیزم اکنون با آمدن تو میفهمم مادرم برایم چه زحمتهایی کشیده و من چه ساده از کنار آنها گذشتم و او باز همچنان به مهربانی ورزیدن ادامه داده است تا به همین لحظه و دوست دارم به او بگویم: به دنیا آمدم تنها، با ترس و گریان که در آن لحظه تو مرا در آغوش گرفتی .... تنهایی ،  ترس و غصه همه برایم در آغوشت بی معنی شد.  در ناتوانی و ضعف تمام ب...
11 ارديبهشت 1392

92/2/2

خداوند را هزاران بار سپاس میگویم بخاطر زیباترین و پاکترین هدیه ایی که به من عطا فرمود. عزیزکم،پسرکم ؛این روزها را هر روز با عشقی آغاز میکنم که تو با آمدنت به من و بابایی دادی.تمام لحظات من و پدرت مملو از افکار قشنگ و زیبایی شده است که در انتظار آمدن توست. و اما امروز دوشنبه 92/2/2 کاغذ دیواری اتاقت رو هم انجام دادیم و هر روز با ذوق و شوق بیشتری به انتظارت مینشینیم
2 ارديبهشت 1392

خاطرات گذشته

پسر عزیزم ؛چند ماهه اول بارداری برایم آنقدر سخت و طاقت فرسا بود که اگه عشق حضور ووجود تو در درونم را نداشتم مطمئننا نمیتوانستم تحمل کنم.تصمیم داشتم از اون روزها برایت ننویسم اما به خاطر اینکه همیشه به یاد داشته باشم چه سختی هایی را فقط به عشق تو تحمل نمودم  میخوام  مختصری از اون روزها را در وبلاگت به یادگار داشته باشی:   قبلا هم نوشته بودم که اول بهمن ماه لکه بینی داشتم  و بخاطر همین مسئله 10 روز خونه مامان خوابیدم توی اون مدت خیلی سخت گذشت .اولین دلیل سختی جدایی از همسری بود برای اولین بار بود که از هم جدا بودیم و اون روزها به شدت از دوریش رنج میبردم.مامان و بابا و دایی جونا خیلی تو اون دوره محبت کردن ولی همه فکرم پی...
19 فروردين 1392

اولین ویزیت در سال نو

یکشنبه 18 فروردین 1392 وقت دکتر داشتم.اما برخلاف ماههای قبل که روزشماری میکردم برای دکتر رفتن و سونو شدن و دیدن روی ماه پسرم این ماه اصلا برای رفتن به دکتر استرس نداشتم .توی این مدتی که تلنگرهات شروع شده سرگرمیه ویژه ایی برای من و بابایی درست کردی .تمام مدت روز عاشقانه و بی صبرانه منتظر تکونهات و ضربه هات هستم و با هر ضربه ای که میزنی عشقی در وجود من به سویت جوانه میزند، تا حدی که الان همه دنیای من شدی .دوست داشتنمو نمیتونم برات توصیف کنم.همین طور عشق و محبت بابایی رو .پسر عزیزم؛امیر علی خوبم حتی همین الان که در شکم من هستی باهات بازی میکنم و تو را پسری حرف گوش کن میپندارم .چون تمام نیازهای عاطفی مادرانه ام را برآورده میکنی و من و پدرت بی حد...
19 فروردين 1392

اولین تلنگر

عزیزکم ؛امروز وارد 22 هفته شدم و دقیقا از روز یکشنبه 20 اسفند ماه تلنگرهای قشنگت سرگرمیه تازه ایی برای من و بابایی درست کرده.در طول روز هم من هم بابایی منتظر تلنگرهای زیبات هستیم.بابایی دایم سرشو میزاره روی شکمم و تکونهای تو رو حس میکنه و تو دایم جابجا میشی.پسرم امیدوارم راحت و آسوده این دوران رو طی کنی مامانی ؛پسر عزیزم،  ازت ممنونم و خداوند رو سپاس میگویم ...
24 اسفند 1391

زیباترین موسیقی دنیا

پنجشنبه 10 اسفند ،بعد از بدرقه بابایی ؛آماده شدم و با هم رفتیم مرکز بهداشت.نزد خانم علی اکبری رفتم و ایشون با خوشرویی همیشگی پرونده مامانی رو تکمیل کرد و قرار شد برای مراحل بعدی یکشنبه برم پیش خانم دکتر ترکی.بعد از کمی صحبت با خانم علی اکبری ازشون سوال پرسیدم که میشه الان صدای ضربان قلبتو بشنوم یا نه؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!  و ایشون هم بعد ازاینکه متوجه شدن تو هفته 18 بارداری هستم درخواستمو قبول کردن.با خوشحالی رو تخت دراز کشیدم و بی صبرانه منتظر شنیدن صدای قلبت بودم.در همون لحظه اتاق پر شده بود از صدای قلب فرشته کوچولویی که با آرامش میتپید.وای خدای من خدای من شکرت .چند هفته ای بود در انتظار شنیدن این صدا بودم .چنان محو شنیدن صدای قلبت بودم که...
14 اسفند 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نفس مامان می باشد