صبح یکشنبه
یکشنبه 13 اسفند تاریخی بود که از روزها قبل چشم انتظارش بودم،شاید چندین بار در روز تقویمو برمیداشتمو روزهارو میشمردم تا یکشنبه برسه.خلاصه یکشنبه 13اسفند ماه از راه رسید .صبح با تمام مدارک و آزمایشها و سونوها رفتم مرکز بهداشت برای تکمیل پرونده ام.یه کوچولو روبراه نبودم آخه شب قبلش دوباره لک دیده بودم و برای اینکه همسری ناراحت نشه نگرانیمو تو خودم قایم کردم.خلاصه رفتم پیش خانوم علی اکبری همیشه مهربان و بعد از قد و وزن و اندازه گیری فشار خون تو نوبت نشستم برای ویزیت خانم دکتر ترکی.خیلی طول کشید تا نوبتم شد .بعد از داخل شدن شرح حالمو به دکتر دادم و دکتر با دقت بسیار زیاد آزمایشها و سونوهای قبلی منو بررسی کرد.از روز قبل زیر دلم تیر میکشید و این مو...
نویسنده :
لیلا
11:30